یونا خودم، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره
اشنا شدن من با بلک پینک، تا این لحظه: 3 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره
بی تی اس، تا این لحظه: 3 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره
استری کیدز، تا این لحظه: 3 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
اکسو، تا این لحظه: 2 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره
استرو، تا این لحظه: 4 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره
گیزم گونش شدنم، تا این لحظه: 2 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
اسلیهان گونر شدنم، تا این لحظه: 2 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
اسلیهان کاپانشاهین شدنم، تا این لحظه: 2 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
اسماعیل دمیرجی شدنم، تا این لحظه: 2 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
برفین نیلسو شدنم، تا این لحظه: 2 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
کور جان کول شدنم، تا این لحظه: 2 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
هانده ار چل شدنم، تا این لحظه: 2 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
کرم بورسین شدنم، تا این لحظه: 2 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
آنیل ایلتر شدنم، تا این لحظه: 2 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
ملیسا دانگل شدنم، تا این لحظه: 2 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
دوستی من وسارا جون، تا این لحظه: 2 سال و 3 ماه سن داره
دوستی من وسانا جون، تا این لحظه: 2 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره
اکیپ سلاطین پسرو دختر با هم دیگه داخل یک گروه، تا این لحظه: 2 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره
خاطره عید غدیر💜 
عید غدیر توی شهر ما پیاده روی بود.
ما از یه مکانی به یه مکان دیگری رفتیم.
توی راه بهمون شربت وشکلات میدادند.
همه حمله کرده بودند.
بعد دوباره حرکت کردیم.
داخل وقتی برگه هارا میدادند منکه له شدم.
منو کشتند. 🤕😫
بعدم پذیرایی دوباره کردند.
شیرینی🍪 و شربت🍹 وکیک.🥧🍰🎂
بعدم ما برنده نشدیم😐🥺
وتمام
بای👋🏻👋🏻👋🏻
نظرات (5)
